ساقیا پیمانه را لبریز کن
هر چه دا ری در دهان سرریز کن
ساقیامی ده که مدهوشم کند
بی خبر از حال و بیهوشم کند
ساقیا درد من را درمان نما
جرعه ای می در دل ودر جان نما
ساقیا محتاج درمان توام
در سرای دل نگهبان توام
ساقیا درمان دردم دست توست
این دل بشکسته ام درشصت توست